همانطور که میدانید خواندن داستان کوتاه میتواند به درک مطلب ، یادگیری و به کار گیری لغات ، دانستن گرامر و ساختار جمله های شما کمک کند .
وقتی شما کاربرد کلمه را در جمله میبینید ، با مفهوم آن هم بهتر آشنا میشوید . داستانها از جملههای ساده و قابلفهم استفاده میکنند، به همین دلیل گزینه خوبی برای آموزش کلمههای روزمره و جملهسازی هستند.
با توجه به سطح زبان و دانش خود سعی کنید داستانی را انتخاب کنید که برای شما قابل فهم باشد . میتوانید از داستان های کوتاه و ساده شروع کنید . معمولا داستانهای کوتاه با جملههای ساده و ابتدایی نوشته میشوند و مشکلی برای درک آنها وجود ندارد.
در ادامه چند داستان کوتاه که برای یادگیری مناسب هستند را به شما معرفی میکنیم :
Jack and the Beanstalk
جک و لوبیای سحرآمیز
داستان جک و لوبیای سحرآمیز یک نوستالژی برای ما حساب میشود. از نگارش این کتاب سالها میگذرد، اما هنوز به همان اندازه جذاب است. این داستان برای آموزش به سطح متوسط مناسب است .
SnowWhite
سفید برفی
سفیدبرفی را همه ما میشناسیم؛ دختر زیبایی که نامادریاش به او حسودی میکند و قصد کشتنش را دارد. حالا قصه سفیدبرفی کوتاه و مختصر نوشته شده و یکی از داستان کوتاه انگلیسی برای آموزش زبان است. داستان SnowWhite نسبت به مورد قبلی از کلمههای سخت و بیشتری استفاده میکند. بنابراین این داستان برای سطح متوسط مناسب است.
The lump of gold
تکه ی طلا
این داستان درمورد یک مرد ثروتمند است. شخصیت اصلی داستان پول زیادی دارد، اما همیشه میترسد که کسی آن را بدزدد. مرد تمام پولها را پنهان میکند و شبیه نیازمندان لباس میپوشد تا دیگران فکر دزدی به سرشان نزند! در این داستان از کلمههای ساده استفاده استفاده میشود که این داستان کوتاه انگلیسی برای سطح مبتدی مناسب است.
The ugly duckling
جوجه اردک زشت
این بخش از داستان کوتاه انگلیسی را به قصه قدیمی و دوستداشتنی “جوجه اردک زشت” اختصاص دادهایم. این داستان علاوه بر آموزش زبان انگلیسی، پندهای زیادی دارد. جوجه اردک زشت نشان میدهد که زشتی و زیبایی همیشهگی نیستند و کسی که طرد میشود، باز هم خوب است و زندگیاش به پایان نمیرسد. داستان انگلیسی جوجه اردک زشت جملهبندی ساده و قابلفهم دارد. با این داستان کلمههای روزمره و پرکاربرد را یاد میگیرید.
The tortoise and the hare
لاک پشت و خرگوش
لاکپشت و خرگوش همان قصه قدیمی از مسابقه حیوانات است. خرگوش درمورد سرعت دویدنش به بقیه حیوانات پز میداد؛ تا جایی که همه از این حرفها خسته شدند. یک روز لاکپشت پیش او رفت و پیشنهاد یک مسابقه را مطرح کرد. همه انتظار داشتند خرگوش ببرد؛ اما ثابت شد که ثبات از سرعت مهمتر است! این داستان ماجرای جالبی دارد .
دیدگاهتان را بنویسید